چو بستی در به روی من، به کوی صبر رو کردمچو درمانم نبخشیدی، به درد خویش خو کردمچرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم درتو به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردمخیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک رو تر من این ها هردو با آیینه ی دل روبرو کردمفشردم با همه مستی به دل سنگ صبوری را ز حال گریه ی پنهان حکایت با سبو کردمفرود آی ای عزیز دل که من از نقش غیر تو سرای دیده با اشک ندامت شستشو کردمصفایی بود دیشب با خیالت خلوت ما را ولی من باز پنهانی ترا هم ، آرزو کردمملول از ناله ی بلبل مباش ای باغبان رفتم حلالم کن اگر وقتی گلی درغنچه بو کردمتو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردمحراج عشق و تاراج جوانی، وحشت پیری در این هنگامه من کاری که کردم یاد او کردماز این پس "شهریارا" ما و از مردم رمیدن ها که من پیوند خاطر با غزالی مشک مو کردم
شهریار