پادرا

سرزمین با شُکوه

پادرا

سرزمین با شُکوه

باران در شعر فارسی - 8

در این دنیای دَرَندَشت
هر چیزی به نحوی بالاخره زندگی می‌کند.
باران که بیاید
بید هم دشمنی‌های خود را با اَرّه
فراموش خواهد کرد.


سید علی صالحی

فرستاده ها


کودکی هایم اتاقی ساده بود
قصه ای دور اجاقی ساده بود

شب که میشد نقشها جان میگرفت
روی سقف ما که طاقی ساده بود

میشدم پروانه خوابم می پرید
خوابهایم اتفاقی ساده بود

زندگی دستی پر از پوجی نبود
باری ما جفت و طاقی ساده بود

قهر میکردم به شوق آشتی
عشقهایم اشتیاقی ساده بود

ساده بودن عادتی مشکل نبود
سختی نان بود و باقی ساده بود

قیصر امین پور

فرستاده ها


گاهی که دلم به اندازه ی تمام غروبها می گیرد

چشمهایم را فراموش می کنم
اما دریغ که گریه ی دستانم نیز مرا به تو نمی رساند
من از تراکم سیاه ابرها می ترسم و هیچ کس
مهربانتر از گنجشکهای کوچک کوچه های کودکی ام نیست
و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی شناسد
و یا کابوسهای شبانه ام را نمی داند
با این همه ، نازنین ، این تمام واقعه نیست
از دل هر کوه کوره راهی می گذرد
و هر اقیانوس به ساحلی می رسد
و شبی نیست که طلوع سپیده ای در پایانش نباشد

از چهار فصل دست کم یکی که بهار است


ممنون دوست عزیز

دانلود تقویم سال 1392

کاغذدیواری تقویم سال 1392 هدیه پادرا به شما

ادامه مطلب ...

فرستاده ها

به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد
وبه مجنون وبه لیلا شدنش می ارزد

دفتر قلب مرا وا کن ونامی بنویس
سند عشق به امضا شدنش می ارزد

گرچه من تجربه ای از نرسیدن هایم
کوشش رود به دریا شدنش می ارزد

کیستم؟؟باز همان آتش سردی که هنوز
حتم دارم که به احیاء شدنش می ارزد

با دودست تو فرو ریختن دم به دمم
به همان لحظه ی برپاشدنش می ارزد

دل من در سبدی عشق به نیل توسپرد
نگهش دار به موسی شدنش می ارزد

سال ها گرچه که در پیله بماند غزلم

صبر این کرم به زیبا شدنش می ارزد


ممنون دوست عزیز

فرستاده ها


نگذار دیگران نام تو را بدانند

همین زلال چشمانت
برای پچ پچ هزار ساله آنان کافیست... "


شاملو

ممنون دوست عزیز

نامه های دوست - 7




پس چون مشکلات از  بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند و تمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی
( احزاب - 10 )