پادرا

سرزمین با شُکوه

پادرا

سرزمین با شُکوه

باران در شعر فارسی - 7



در زد کسی انگار که مهمان داریم
در سفره گرسنگی فراوان داریم
امروز پدر ابر زیادی آورد
مانند همیشه شام باران داریم

جلیل صفربیگی

همه چیز در مورد نوروز

می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش

که بخشد جرعهٔ جامش جهان را ساز نوروزی

ز کـــــوی یــار مــــی آیـد نســــــیم باد نــــوروزی

از ایــــن باد ار مــدد خواهــــی چــراغ دل بیــــفــروز

(حافظ)


رویدادهای طبیعی، زمان یخبندان ها، موسم یارگیری پرندگان و دیگر جانوران، انسان نخستین را متوجه بازگشت فصل ها، دگرگونی طبیعت و از این راه، سنجش و تقویم زمان می کرد.

برخی از مردم شناسان بر این باورند که انسان ها در کهن روزگاران، آغاز سال را با دگرگونی طبیعت یکی می دانستند، از اینرو، سال نو را، از نخستین روزهای: بهار، پاییز و زمستان حساب می کردند و برای این روزها ویژگی می دادند .


ادامه مطلب ...

طراحی جدیدم

تقدیم به همه دوستانم نوروزتان پیروز



برای دریافت در اندازه بزرگتر روی پوستر کلیک کنید.

بزودی . . .

بزودی کاغذدیواری تقویم سال 1392

نو بهار

آهنگ زیبای مجید اخشابی در مورد بهار تقدیم به همه دوستانم



لینک دانلود

سال نو مبارک


بهار آمد بیا تا داد عمر رفته بستانیم
به پای سرو آزادی سر و دستی برافشانیم
به عهد گل زبان سوسن آزاد بگشاییم
که ما خود درد این خون خوردن خاموش می دانیم
نسیم عطر گردان بوی خون عاشقان دارد
بیا تا عطر این گل در مشام جان بگردانیم
شرار ارغوان واخیز خون نازنینان است
سمندر وار جان ها بر سر این شعله بنشانیم
جمال سرخ گل در غنچه پنهان است ای بلبل
سرودی خوش بخوان کز مژده ی صبحش بخندانیم
گلی کز خنده اش گیتی بهشت عدن خواهد شد
ز رنگ و بوی او رمزی به گوش دل فروخوانیم
سحر کز باغ پیروزی نسیم آرزو خیزد
چه پرچم های گلگون کاندر آن شادی برقصانیم
به دست رنج هر ناممکنی ممکن شود آری
بیا تا حلقه ی اقبال محرومان بجنبانیم
الا ای ساحل امید سعی عاشقان دریاب
که ما کشتی درین توفان به سودای تو می رانیم
دلا در یال آن گلگون گردن تاز چنگ انداز
مبادا کز نشیب این شب سنگین فرومانیم
شقایق خوش رهی در پرده ی خون می زند ، سایه
چه بی راهیم اگر همخوانی این نغمه نتوانیم

فرستاده ها

یه شعر از شاعر مورد علاقه من


دست عشق از دامن دل دور باد!
می‌توان آیا به دل دستور داد؟

می‌توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟

موج را آیا توان فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟

آنکه دستور زبان عشق را
بی‌گزاره در نهاد ما نهاد

خوب می‌دانست تیغ تیز را
در کف مستی نمی‌بایست داد
« قیصر امین پور »



                  ممنون دوست عزیز