به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد
وبه مجنون وبه لیلا شدنش می ارزد
دفتر قلب مرا وا کن ونامی بنویس
سند عشق به امضا شدنش می ارزد
گرچه من تجربه ای از نرسیدن هایم
کوشش رود به دریا شدنش می ارزد
کیستم؟؟باز همان آتش سردی که هنوز
حتم دارم که به احیاء شدنش می ارزد
با دودست تو فرو ریختن دم به دمم
به همان لحظه ی برپاشدنش می ارزد
دل من در سبدی عشق به نیل توسپرد
نگهش دار به موسی شدنش می ارزد
سال ها گرچه که در پیله بماند غزلمصبر این کرم به زیبا شدنش می ارزد
ممنون دوست عزیز
نگذار دیگران نام تو را بدانند
همین زلال چشمانت
برای پچ پچ هزار ساله آنان کافیست... "
شاملوممنون دوست عزیز
پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند و تمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی( احزاب - 10 )
می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش
که بخشد جرعهٔ جامش جهان را ساز نوروزی
ز کـــــوی یــار مــــی آیـد نســــــیم باد نــــوروزی
از ایــــن باد ار مــدد خواهــــی چــراغ دل بیــــفــروز
(حافظ)
رویدادهای طبیعی، زمان یخبندان ها، موسم یارگیری پرندگان و دیگر جانوران، انسان نخستین را متوجه بازگشت فصل ها، دگرگونی طبیعت و از این راه، سنجش و تقویم زمان می کرد.
برخی از مردم شناسان بر این باورند که انسان ها در کهن روزگاران، آغاز سال را با دگرگونی طبیعت یکی می دانستند، از اینرو، سال نو را، از نخستین روزهای: بهار، پاییز و زمستان حساب می کردند و برای این روزها ویژگی می دادند .
ادامه مطلب ...