پادرا

سرزمین با شُکوه

پادرا

سرزمین با شُکوه

شُکوه ایمان


از آن هنگام که در کربلا خط سرخ شهادت در پای فشاری از عقیده بر دنیای که دون و پست یزیدیان کشیده شد و طنین هیهات منا الذله تار و پود همه تاریخ را بلرزه در آورد ، مردمان پر صلابت این دیار از پیر و جوان ، زن و مرد پیمان خویش بر سر عقیده و ایمان را با قطره قطره خون پر جوش و خروش جاری در رگهایشان محکم ساخته اند ، مرور دیروز نه چندان دور و امروز پر غرور که حکایت از مردانی سرشار از سرور میکند ، تائیدی است بر این عهد و پیمان ... دیروز ...

ادامه مطلب ...

غزل

دیوانگی 

 

بگـو غــزل کـه غـــــزل عاشقـانــه نیست 

اینجــا کسی دلــش بدون بهانــه نیست 

من گم شــدم به پشــت هزاران سکوت 

فریــاد خستـــه ام ز درد زمـــانه نیســت 

دیــوانـگــی برای تــو معنــا نمــی دهـــد 

این قصه ایست که دگر عاشقانه نیست 

طاقت نمی برد دلم که بدون تو سر کنم 

دیگر کسی بدون تو در قلب خانه نیست

بوی باران

بوی باران می آید 

هنوز امیدی هست... 

گل شعمدانی خانه ی من زنده است ، نفس می کشد! ، غنچه می دهد! 

میان آواز نور و باد عاشقانه می رقصد.. و من اما سالها پیش در غمت مُردم 

در تب تنهایی ام آتش گرفتم! سوختم..و چه زود پژمُردم! 

 

هدایت سلطانی