پادرا

سرزمین با شُکوه

پادرا

سرزمین با شُکوه

بوی باران

بوی باران می آید 

هنوز امیدی هست... 

گل شعمدانی خانه ی من زنده است ، نفس می کشد! ، غنچه می دهد! 

میان آواز نور و باد عاشقانه می رقصد.. و من اما سالها پیش در غمت مُردم 

در تب تنهایی ام آتش گرفتم! سوختم..و چه زود پژمُردم! 

 

هدایت سلطانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد