پادرا

سرزمین با شُکوه

پادرا

سرزمین با شُکوه

شُکوه ایمان


از آن هنگام که در کربلا خط سرخ شهادت در پای فشاری از عقیده بر دنیای که دون و پست یزیدیان کشیده شد و طنین هیهات منا الذله تار و پود همه تاریخ را بلرزه در آورد ، مردمان پر صلابت این دیار از پیر و جوان ، زن و مرد پیمان خویش بر سر عقیده و ایمان را با قطره قطره خون پر جوش و خروش جاری در رگهایشان محکم ساخته اند ، مرور دیروز نه چندان دور و امروز پر غرور که حکایت از مردانی سرشار از سرور میکند ، تائیدی است بر این عهد و پیمان ... دیروز ...


بهمن ماه 57 بود که بهار رهائی آرام آرام پشت به پشت غریو مردمان غیور با هرم خون ، برفهای روز های سرد زمستان را آب نموده و خورشید از ورای ابرهای تاریک و غلیظ جلوه گر شد ، آزادی گره های کور جبر و ستم را از بالهای هواش گشوده و استقلال شانه از زیر بار سنگین و طاقت فرسای سر سپردگی خاکی کرد با انفجار نور عمر دراز شبهای سرد را با تیغ شعاع خویش کوتاه ساخت و بیداد تنها و پنهان در پستوی نمور خود ساخته مُرد و رنگ باخت و تاریخ بار دیگر در امتداد نگاه خویش تجربه شیرین آشتی و مُلک یا ملکوت را در لابلای صخره های مکه ، نظاره نمود ، گویا مسیح در کالبد بی جان زمین جانی پر جوش میریزد و مردگان مدفون در دخمه های تنگ و تاریک زمان را زنده می سازد و باز دیروز ... شهریور ماه 59 ...

بند بندگی از جنس ترس که در بزم شیطان دست می افشاندند ، غافل از ایمان ستبر و محکم مردمان این دیار دیوانه وار بر حصار نشکن زادگاه فرهنگ و هنر و تمدن تاختند تا توهم کریه و تخیل عریان خویش را جامه ای پرنیانی بپوشند لیک عهد دیرین و غیرت و حمیت ایرانی ایشان را تا آنسوی بیغوله نیستی عقب راند و زمین گیر کرد و سیلاب خون نام و نشان شیطان را از صفحه روزگار شُست ...

آری ، این شُکوه و شرف رهین جوانمردانی است که بر شاهراه ایمان تا پای جان پای فشرند و به دست اراده فولادین خویش شیطان را تا مرز نابودی دور راندند ، روشن باد چشم پدران و مادران این سرزمین کهن که چنین لاله هایی را در دامان خویش پروراندند براستی شهادت هنر مردان خداست همانا بی محابا پای به قلب خطر نهادند و از هیچ نهراسیدند ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد