پادرا

سرزمین با شُکوه

پادرا

سرزمین با شُکوه

غزل

دیوانگی 

 

بگـو غــزل کـه غـــــزل عاشقـانــه نیست 

اینجــا کسی دلــش بدون بهانــه نیست 

من گم شــدم به پشــت هزاران سکوت 

فریــاد خستـــه ام ز درد زمـــانه نیســت 

دیــوانـگــی برای تــو معنــا نمــی دهـــد 

این قصه ایست که دگر عاشقانه نیست 

طاقت نمی برد دلم که بدون تو سر کنم 

دیگر کسی بدون تو در قلب خانه نیست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد