من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می گشتم !
دو کبوتر در اوج،
بال در بال گذر می کردند
دو صنوبر در باغ،
سر فرا گوش هم آورده به نجوا غزلی می خواندند
مرغ دریائی،با جفت خود،
از ساحل دور
رو نهادند به دروازه نور ...
چمن خاطر من نیز ز جان مایه عشق،
در سرا پرده دل
غنچه ای می پرورد،
- هدیه ای می آورد
-
برگ هایش کم کم باز شدند !
برگ ها باز شدند :
« ... یافتم ! یافتم ! آن نکته که می خواستمش !
با شکوفائی خورشید و
گل افشانی لبخند تو،
آراستمش !
تار و پودش را از خوبی و مهر،
خوشتر از تافته یاس و سحربافته ام :
((
دوستت دارم )) را
من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام !
فریدون مشیری
پوستر دوست عزیزم داود یوسفیان
برای دریافت پوستر بر روی آن کلیک کنید.